2. مدینه رفاه مدینه فاضله اسلامى، مدینه رفاه و آَسایش همگانى است . رفاه و تنعم بدان سان که دیگر نیازمند و صاحب حاجتى در سطح جامعه یافت نمى توان کرد . یک دلیل مهم بر این امر، توزیع عادلانه ثروت ها و منابع است. در روایات، سخن ازکثرت مال، وفور نعمت ها، باران هاى پى درپى، سبکبارى از بارهاى سنگین زندگى، اداى قرض مقروضین و سخن از بذل و بخشش امام (ع) بر همگان است، به طورى که از طلب مال و بخشش دیگران بى نیازگردند. (4)
3. مدینه امن که در روایتى از امام صادق (ع) در تفسیرآیه شریفه وَعَد الله الذین ا امَنوا.... و لیبدلنهم من بعدِ خوفهم امنا، مى فرماید: نزلت فی القائم واصحابه (5) یعنى وعده خداوند، مبنى بر اینکه وحشت و خوف مؤمنان را به امنیت و سلام تبدیل مى کند، در زمان ظهورآن حضرت، معنى و مصداق مى یابد.
4. مدینه تربیت :تربیت و پرورش روح انسان ها و توجه به اخلاق و فضائل روحى، از اساسى ترین برنامه هاى ظهور است. انسان ها درکنار غناى مالى، از فناى قلبى و روحى نیز بهره مند مى گردند (6) و درکنار تمام نعمت و وفور ثروت، به کمال اخلاق و فضیلت هاى انسانى راه مى یابند. (7)
5.مدینه علم :علم دوره ظهور،دوران گسترش علم و دانایى است و مدینه فاضله اسلامى، مدینه العلم است. او مى آید و دانایى و فرزانگى، جانشین جهل و نادانى مى گردد و جهان از نور عقل و دانش آکنده مى شود. (8)
6. مدینه مستضعفان : آنان که پیش از ظهور، بار سنگین فقر و بیچارگى و نامردمى را تحمل کرده اند، اکنون در راستاى اجراى عدالت باید به حق مسلم خویش در وراثت و پیشوایى زمین دست یابند (9) و بدین سان، بهشت زمینى در عالم خارج، واقعیت مى یابد (10)
|
|
یکى از این نقاط قوت، اندیشه رهایى بخشِ "مهدى باورى " است که درخط مشى مبارزاتى امت مسلمان از جایگاه استراتژیکى برخوردار است. از این رو استکبار جهانى، سناریوهاى متعددى را جهت تضعیف ونابودى این اندیشه مقدس طراحى کرده و متناوباً به اجراگذارده است که به برخى از آن ها اشاره می کنیم:
1. دخالت مستقیم و حمایت از پروسه شخصیت پردازى و مهدى تراشى: حمایت خائنانه استعمارگران وجبهه استکبار از مدعیان مهدولت مانند مهدى الصومال در آفریقا، سید على محمد باب، حسینعلى بهاء وسید محمد نوربخش در ایران، میرزا غلام احمد قادیانى در پاکستان، سید محمد جونپورى در هند ومحمد بن عبدالله القحطانى در حجاز، به خوبى روشنگر اهداف شوم وپلید آنان است
2. تخریب پایه هاى فکرى مهدى باورى از طریق ژست هاى علمی وبه ظاهر شرق شناسى: نظام سلطه زیر نقاب شرق شناسى، سربازان صلیبى خود مانند فان فلوتن، گلدزیهر یهودى ، ولهوسن پروکیلمن ودونالد سن را با نام مستشرق، راهى کشورهاى اسلامی کرد تا شاید از طریق شبهه سازى وتردید افکنى، اذهان افراد غیر متخصص وغیر آشنا با مبانى دقیق اسلامی را مشوب سازند که متأسفانه در این باب به توفیقاتى هم نایل شدند واسلام گرایانى چون )احمد امین ( و محمد رشید رضا را به این دام کشیدند.
3. پرورش و حمایت از خودباختگان سرسپرده داخلى: کوته فکرانى چون احمد کسروى، شریعت سنگلجی، سلمان رشدى و احمد الکاتب طعمه هاى خوبى بودند که استکبار جهانى آنان را به راحتى یا اعطاى مدال هاى نویسنده آزاد اندیشه، متفکر منصف وپژوهنده روشنفکر به دام خود بکشند وبه آنان گوشزد کنند که هر لقب وعنوان در برابر یک ضربه به اصول وباورها یا دهن کجى به مفاخر وارزش ها، نصیب شان خواهد شد
4. انتشار تبلیغات مسموم رسانه اى: مانند ساخت سریالى به نام نوسترا داموس که به مدت سه ماه متوالى از شبکه تلویریونى آمریکا پخش شد و هدف از آن به تصویرکشیدن چهره اى خشن وگرفتارِ جنون قدرت از مهدى موعود )نستجیر بالله ( وتحریک عواطف ملل غربى علیه اسلام و منجى موعود آن بود. تحریف اندیشه ناب مهدویت از طریق ارایه مقالات به ظاهر تحقیقى درکتب معتبر(1)
|
هزاره گرایى ( millennialism ) میراث قدیم ادیان است که امروزه در جوامع مسیحى رواج یافته و در آینده نزدیک، شاهد آثار و نتایج آن خواهیم بود.
این آرمان در یهودیت بسیار اوج گرفت و در مسیحیت - به ویژه در حدود سال 1000 میلادى - به نهایت اوج خود رسید.
اکنون هزاره گرایى در جهان مسیحیت بیداد مى کند و شور و التهاب این آرمان در آن جوامع بدان پایه است که پژوهشگران علوم اجتماعى و رسانه هاى جمعى گاهى از آن به عنوان سندرم 2000 و جنون هزاره اى یاد مى کنند. این آرمان خاص مسیحیت نیست و نشانه هایى از آن در اسلام و ادیان دیگر وجود دارد.
دائرة المعارف بین المللى علوم اجتماعى در مدخل ) millennialism ) مى نویسد : واژه لاتینى millennialism ، و معادل یونانى آن chilias در لغت به معناى یک دوره هزار ساله است. سنت هزاره بر ادبیات مکاشفه اى یهود وکتاب مکاشفه یوحنا استوار است.
بر اساس آن سنت، مسیح پس از اینکه بار دیگر به شکل یک جنگاور آشکار مى شود، بر ابلیس پیروز خواهد گردید و او را در بند خواهد کرد . آنگاه ملکوت خدا را پدید خواهد آورد و شخصاً به مدت 1000 سال حکم خواهد راند. قدیسانى که در ایمان ثابت مانده و جان بر سرآن نهاده اند، از خاک برمى خیزند و در پادشاهى او به کهانت مى پردازند.
در پایان این دوره، شیطان تا چندى آزاد خواهد ماند و سرانجام کشته خواهد شد . آنگاه رستاخیز همه مردگان، واپسین داورى و آخرین رستگارى فرا خواهد رسید.
هزاره گرایى تا اندازه اى به پیشگویى هاى مربوط به آینده جهان ارتباط دارد و در جستجوى پاسخى براى سرنوشت انسان و جهان است .
واما هزاره مسیحی : کتاب مکاشفه یوحنا از اعداد و ارقام سخن گفته است و دو عدد بسیار معروف در آن یافت مى شود: 1000 و،666.
به گفته آن کتاب، حضرت عیسى (ع) شیطان را دربند مى کند و مدت هزار سال با قدیسان خود و شهیدان آغاز مسیحیت که تعدادشان بسیار است، سلطنت مى نماید. آن گاه شیطان اندکى آزاد مى شود شیطان براى جنگ با نیکان و تسخیر شهر قدس لشکرگرانى را فراهم مى کند، ولى وى و سپاهش به اراده خدا نابود مى شوند .
این مسأله روشن بعدا تفسیرهاى مختلفى گرفت. مثلأ گروهى گفتند سلطنت هزار ساله حضرت عیسى مسیح (ع)، به بهشت مربوط مى شود زیرا شیطان به آن جا راهى ندارد. درباره تقدم و تأخر این رویدادها نیزگرایش هاى گوناگونى پدید آمد که مکتب هاى پیش هزاره پس هزاره و نفى هزاره از آن جمله است.
هزاره گرایى همراه انتظار موعود، از یهودیت به مسیحیت سرایت کرد و به علت ناتمام ماندن رسالت حضرت عیسى مسیح (ع) در مسیحیت ادامه یافت. (1)
|
|
محمد بن مسلم مى گوید: از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود: "پیش از ظهور حضرت قائم (ع)از سوى خداوند براى مؤمنان نشانه هایى است " گفتم: خدا مرا فداى توگرداند، آن نشانه ها کدام است؟ فرمود: آن ها همان گفته خداوند است که فرمود: و لبنونکم بشیء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین (1)وشما مؤمنان را به چیزى از ترس وگرسنگى وکمى دارایى ها وجان ها ومیوه ها مى آزماییم، پس صابران را مژده ده. آنگاه فرمود: "خداوند مؤمنان را به سبب ترس از پادشاهان بنى فلان در دوران پایانى حکومت شان مى آزماید ومراد ازگرسنگى، گرانى قیمت هاست
|
یکى از مهم ترین ابعاد فعالیت هاى امام یازدهم (ع) آماده سازى جامعه شیعه براى غیبت آخرین حجت حق، حضرت بقیة الله الاعظم (ع) است .
این جهت، از زمان امام هادى (ع) به طور عملى شروع گردید. زیرا قسمت زیادى از عمر امام هادى وعسکرى (ع) در زندان وتحت مراقبت مى گذشت وارتباط وملاقات مسلمین وشیعیان با آن بزرگواران میسر نبود . واین خود شاید لطفى باطنى از جانب حق بود که شیعیان ومسلمانان به تدریج با غیبت حجت خدا وندیدن او انس بگیرند ویک باره دراثرغیبت کلى امام وحشت نکنند ودین خود را حفظ نمایند .
علاوه بر این امام عسکرى (ع) تنها به عده اى خاص وقلیل از شیعیان ویا عده اى کم از دیگران به منظور اتمام حجت، فرزند خود امام مهدى (ع) را نشان مى دادند.
قسمت مهمى از این امر را امام (ع) با احادیث و فرمایش ها و نامه هاى خود محقق مى فرمود. ازآن جا که بیان تفصیلى این مطلب مجال وسیعى مى خواهد در این جا به ذکر یک نامه از حضرت عسکرى (ع) دراین زمینه اکتفا مى کنیم. این نامه را حضرت به ابوالحسن على بن الحسین بن بابویه قمى مرقوم فرمودند:
بر تو باد به صبر وانتظار فرج، چرا که پیامبر خدا(ص) فرمود: برترین اعمال امت من انتظار فرج است. پیوسته شیعیان ما در غم و اندوه خواهند بود تا فرزندم (مهدى) ظاهر شود. همو که پیامبر خدا وعده فرموده که زمین را پرازعدل و داد خواهد کرد، همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد.
اى شیخ بزرگوار من خود صبرکن وتمام شیعیان مرا نیز امر به صبر در برابر سختى ها، مبارزات، شهادت ها و سایر مشکلات در راه خدا بنما چرا که زمین از آن خداست و حکومت آن را به بندگانى که خود بخواهد، خواهد داد وعاقبت از آن تقوى پیشگان است. سلام بر تو وهمه شیعیان باد... (1)
این پیام امام یازدهم حضرت عسکرى (ع) به همه ماست: صبر وانتظار فرج صبر در مقابل ناملایمات وسختى هاى دوران غیبت و ا نتظار فرج امام عصر(ع)(2)
|
|
باید بدانند که جز برخى رفتارهاى ناشایسته آنان که ناخوشایند ما است و ما آن عملکرد را زیبنده شیعیان نمى دانیم، عامل دیگرى ما را از آنان دور نمى دارد.
حقیقت این است که انبوهى از روایات به صراحت، بیان گر این است که تمام اعمال ما، در عصر هر امام و پیشوایى از پیشوایان معصوم در هفته دوبار، در روزهاى دوشنبه و پنج شنبه به امام راستین جامعه ارائه مى شود از این رو طبیعى است که امام نمى پسندد که شیعه او به راه انحراف و اشتباه وگناه آلوده شود و همین آلودگى به گناه است که توفیق تشرف را از آنان سلب و آنان را از افتخار دیدار محروم مى سازد.
در همان نامه حضرت به شیخ مفید آمده است که اگر پیروان و شیعیان ما- که خدا آنان را در فرمانبردارى خویش توفیق ارزانى شان دارد- به راستى در راه وفاى به عهد و پیمانى که بر دوش دارند، همدل و یک صدا بودند، هرگز سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمى افتاد.
به راستى او غیبت نکرده است، ما ففلت کرد ه ایم. هر چه هست از ماست و باید علَت غیبت را در خویش و رفتارمان جست و جوکنیم.
|
غیبت امام قائم (عج ) دهها فایده دارد که در اینجا به طور اختصار به چند فایده آن اشاره مى کنیم . 1- غیبت او به پیروانش امید مى بخشد و آنها را دلگرم مى کند که داراى چنین رهبرى هستند، با توجه به اینکه امید، آن هم امیدى این چنین ، سازنده است .
2- غیبت آن حضرت پیروانش را قدم به قدم آماده مى سازد تا آن حضرت را از عزلت بیرون آورند. 3- آن حضرت در عین اینکه غائب است گاه در مسائل مهم با فقهاء و بزرگان اسلام تماس مى گیرد و آنها را راهنمایى مى کند (چنانکه شواهد آن بسیار است و بعضى از آنها در این کتاب آمده است .)
4- گفتگو درباره قیام مهدى (عج ) و تشکیل کنگره ها و کنفرانسها و تنظیم نوشته ها و مقالات در طول زمان با فرصت کافى موجب پرورش نفوس و آمادگى ، در اندیشه انقلاب جهانى بودن و هدف دارى و... مى شود، در نتیجه آمادگیهاى فرهنگى ، سیاسى ، اجتماعى ، صنعتى ، اقتصادى و بالاخره نظامى در همه جا پیدا مى شود و به این ترتیب زمینه سازى ظهور آن حضرت مهیا مى گردد.
5- شناخت موانع یک انقلاب جهانى در تمام ابعاد و براندازى آن موانع نیاز به طول زمان و کمک فکرى بسیار در سطح جهان دارد، این نیزیکى از فوائد غیبت امام قائم (عج ) مى باشد.
6- از طرفى طول غیبت و دورى مردم از رهبر مصلح و عادل موجب فساد در تمام زمینه ها شده ، و همین فساد موجب خستگى و ناراحتى و نارضایتى مردم مى شود و در دل این فساد، جرقه هاى انقلاب بروز مى کند و مردم ، تشنه مصلح واقعى و عدالت مى شوند، چرا که تا همه ، رنج ظلم و فساد را نبرند آماده درک لذت عدالت و اصلاح نخواهند شد، چنانکه در روایات مربوط به حضرت مهدى (عج ) بسیار آمده که :
یملاء الارض عدلا و قسطا و نورا کما ملئت ظلما و جورا و شرا
آن حضرت زمین را پر از قسط و عدل و نور خواهد کرد همان گونه که پر از ظلم و جور و بدى شده باشد
و انقلاب واقعى ، انقلابى است که طبیعى و خودجوش و از متن توده ها برخیزد، و همگان به خوبى آن را درک کنند.
البته این سخن به این معنى نیست که ما تن به ظلم و فساد دهیم ، و مبارزه با ظلم و فساد نکنیم که شرع و عقل چنین اجازه اى به ما داده ، بلکه این سخن خبر از آینده مى دهد، و حاکى است که مردم بر اثر دورى از یک مصلح عادل و آگاه چگونه در لجن فساد فرو مى روند، در این صورت باید براى یافتن آن مصلح به پاخاست و خود گرفتارى مردم ، آنها را براى یافتن راه حل برمى انگیزاند.
آرى باید مدتها بگذرد، تا مردم تکامل یابند و حقائق برایشان کشف گردد، و با تجربیات تلخ خود روى حکومتهاى باطل از آنها روگردان گردند و تشنه وجود امام قائم (عج ) شوند.
در قرآن کریم مى خوانیم :
سنریهم آیاتنا فى الآفاق و فى انفسهم حتى یتبین لهم انه الحق
بزودى آیات خود را از هر سوى جهان و در وجود خود مردم نشان مى دهیم تا براى آنها آشکار گردد که او حق است . (1)
در مورد اینکه منظور از ضمیر(او) به کجا بازگشت مى کند امام صادق علیه السلام در ضمن روایتى فرمود:
منظور خروج (عج ) است که او حق است (و حقانیتش آشکار مى گردد). (2)
|
در آغاز غیبت, میان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:
1. گروهى مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدى(ع) به شمار آورده اند(2); زیرا از همان سالهاى آغازین ولادت, آن حضرت غیبت نسبى داشت و شمارى اندک از یاران, وى را مشاهده کردند.
بنابراین نظر, دوره غیبت صغرا تقریباً 74 سال مى شود, یعنى از آغاز ولادت, تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.
2. برخى بر آنند که غیبت صغرا, از سال 260 ه. ق. یعنى سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد و این مدت, تا شروع غیبت کبرا, دوران آمادگى شیعیان و اُنس آنان به جدایى از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله, غیبت همه جانبه نبود. سفیرانى رابط بین امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهاى دینى و دنیایى خود را از آن حضرت دریافت مى کردند.
3. گروهى آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانى مى دانند که ماموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وى را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از دیده ها پنهان شد و تاکنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگى مى کند و روزى از آن جا ظهور خواهد کرد.
این داستان چنان شهرت یافته که وى را (صاحب سرداب) لقب داده اند(3).
در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعى و کتابهاى امامیه, هیچ نامى از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته هاى خود بر این نظر اصرار مى ورزند ومتائسفانه این مسائله دستاویز حمله نا آگاهانه برخى از آنان به تشیع گردیده است(4). پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب, امام خودرا مى جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار مى کشند; از این روى, تهمتهایى به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعى را در این زمینه به خود نداده اند.
البته داستان حمله ماموران معتمد عباسى به منزل امام(ع) و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردى که در گوشه اى نشسته و عبادت مى کند و سپس هجوم به طرف وى و ناکام شدن آنان از دستگیرى وى, در برخى از منابع شیعى آمده است, اما در این نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامى برده نشده است ثانیاً, حمله دیگرى که از ناحیه معتمد صورت گرفته خلاف آن چیزى را که اهل سنت مى گویند, ثابت مى کند زیرا بنابراین نقل, امام(ع) آن محلّ را ترک کرد و از پیش چشم ماموران گریخت و در نتیجه, در سرداب نیست(5).
منشائ خرده گیریهاى نا آگاهانه برخى به شیعه, در این زمینه, آن است که شیعیان به بخشى از حرم عسکریین در سامرا, یعنى (سرداب) احترام و توجه خاصى دارند و آن را زیارت مى کنند. خاطره هاى امامان خویش را گرامى مى دارند و آن مکان را مورد عنایت قرار مى دهند. و این نه به خاطر آن است که امام زمان(ع) دراین جا مسکن گزیده است و زندگى مى کند, بلکه از آن جهت که زمانى مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.
و ما حب الدیار شقفن قلبى ولکن حبّ من سکن الدیار گذشته از این, بر اساس احادیث فراوانى که در منابع شیعى وجود دارد, شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شرکت مى جوید و مانند یوسف که برادرانش را مى شناخت وآنان وى را نمى شناختند, دوستان خویش را مى شناسد و...(6) بنابراین, داستان غیبت حضرت مهدى(ع) در سرداب سامرا و زندگى کردن حضرت در آن مکان, بهتان و دروغى بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه, چنین باورى نداشته و ندارند.
|